سکوت می کنم
سکوت می کنم
صدای آشنایی از دور به گوش میرسد
گویی صدای پای رهگذر است
رهگذری که سالها به سویم می آید و هرسال این روزها
از من عبور می کند
غریبه ای که گویی آشناست
هرچه می اندیشم گویی جایی او را دیده ام
...چشمانش ، نگاهش از جنس نگاهیست که سالها مرا
نه ، نه
...باور نمیکنم
یعنی او مرا می خواند!؟
صدایش چه آشناست
و قصیده ای که می خواند
گویی جایی آنرا نوشته ام
بگذریم